آقا ! هی آقا ! با شما هستم ! دفترم را پس دهید ... مشقهای کودکی ام ناتمام مانده
اند ، با آن جریمه های هزار صفحه ای شان ! آخر با دفتر مشق من چکار دارید ؟!
دفترم را پس دهید ! در دفتر من به دنبال چه می گردید؟
دفتر من خالی تر از این حرفهاست که به درد شما بخورد !
۲۷ برگ از دفترم را مغشوش کردید از بقیه اش چه می خواهید؟
باور کنید من هنوز در صرف و نحو زندگی مشکل دارم !
من هنوز نفهمیده ام زندگی جامد بود یا مشتق؟ لازم بود یا متعدّی !
سفیدی برگهای دفتر من بدجوری توی چشم شما می زند !
مطمئن باشید به دردتان نخواهد خورد !
آقا جان ! من هنوز در نوشتن کلمه " عشق " مشکل دارم ! چطور انتظار دارید آن را
درست تلفظ کنم ؟ من که قبلا به شما گفته ام هنوز 32 حرف زندگی را درک نکرده ام
چگونه توقع دارید از " الف تا ی " آن را پشت سر هم و از حفظ بخوانم ؟
چرا انقدر از من ایراد می گیرید؟ باور کنید من بارها و بارها دفتر مشقم را عوض
کرده ام ... ولی آخر چکار کنم که نوک مدادم مدام می شکند ؟! این مگر تقصیر من
است؟
شما که می دانید دیکته من ضعیف است ، چرا به من اینهمه کلمات سخت
می گویید؟ من هنوز فرق " روزه با روضه" را نمی دانم ! چگونه توقع دارید آنها را
تحریری بنویسم ؟
آخر با این پایه ضعیف ، من چگونه به کلاس بعدی بروم؟
آقا جان ! دفترم را پس دهید ! مشق های کودکیم ناتمام مانده اند ! چرا این طور
نگاهم می کنید ؟ من سالها پیش در نمازهای نخوانده ام قضا شده ام !
دفترم را پس دهید آقا !